جدول جو
جدول جو

معنی کشان رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

کشان رفتن
(رَ تَ)
استفتار. (یادداشت مؤلف). خود را بسختی کشانیدن. با سختی خود رابه سویی کشیدن چنانکه مجروحی بر زمین خزیده رفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
رفتن چون کسی که پای وی فالج دارد
لغت نامه دهخدا
(عِ کَ دَ)
در تیراندازی، قراول رفتن. (یادداشت مؤلف). نشانه رفتن. رجوع به نشانه رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
یازیدن در تداول عامیانه. (یادداشت مؤلف). کشاله کردن. بطورخزیده روی زمین راه رفتن. خود را روی زمین کشیدن
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ زَ دَ)
قراول رفتن
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
از پیش رفتن کار. (آنندراج) :
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.
حافظ (ازآنندراج).
، (در اصطلاح روسبیان) کار رفتن زن بد، رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت. به تباهی رفتن زن، بمزد و اجرت
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ / جِ تَ)
دزدیدن با زبردستی و چالاکی. به مهارت و چابکی دزدیدن که کسی نبیند. با زرنگی و چربدستی در حضور کس یا کسانی دزدیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاکشان رفتن
تصویر پاکشان رفتن
رفتن چون کسی که پای وی فالج دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاله رفتن
تصویر کشاله رفتن
بطور خزیده روی زمین راه رفتن: خود را روی زمین کشیدن بطرفی خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام رفتن
تصویر کام رفتن
کام رفتن در چیزی. تمرکز دادن آرزو و مرا بدان: (تجلی می تراود از لب جام همه در عکس ساقی میرود کام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش رفتن
تصویر کش رفتن
دزدیدن ربودن: از کشو میز مقداری پول کش رفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش رفتن
تصویر کش رفتن
((~. رَ تَ))
دزدیدن، ربودن
فرهنگ فارسی معین